دوره رمانتیک
موسیقی دوره رمانتیک به موسیقی دورهای از موسیقی کلاسیک غربی گفته میشود که از اواخر قرن هجدهم میلادی آغاز گشت. این موسیقی با نهضت رمانتیک مربوط است. این سبک از نظر زمانی پس از دوره کلاسیک و تا حدی در تقابل با آن ظاهر شد.
هنرمندان رمانتیک بیشتر به احساسات و عوامل شخصی و درونی خود توجه داشتند. آنها دنیای خیال و رویا، افسانههای کهن، سرزمینهای دوردست و ناآشنا و هم چنین عواملی را که از زندگی عادی و روزمره فاصله داشت هدف اصلی آثارشان قرار میدادند، بر خلاف آثار کلاسیکها که در آن عقل، منطق و استدلال بر احساسات و عواطف غلبه دارد، آثار هنرمندان رمانتیک سرشار از احساسات و عواطف انسانی است.
نشانههای رمانتیسم
در یک مفهوم کلی تمام هنرها را میتوان رمانتیک فرض کرد، زیرا ممکن است هنر مواد اولیهاش را از زندگانی حقیقی بگیرد و با تغییراتی در آن دنیایی جدید و تازه بسازد که تا حدی از زندگی روزمره فاصله داشته باشد. از این لحاظ هنر رمانتیک در تاکید بیشترش بر کیفیت و شگفتی و بی رمزی با هنر کلاسیک فرق دارد. در مفهوم کلی رمانتیسم پدیدهای مختص به یک دوران نیست، بلکه در زمانهای مختلف با اشکال گوناگون در تاریخ موسیقی و دیگر هنرها ظاهر میشود. مثلاً دوره آرس نوا (هنر جدید) را نسبت به آرس آنتیکوا (هنر قدیم) یا هم چنین دوره باروک را نسبت به رنسانس و یا این که هنر موسیقی قرن نوزدهم را نسبت به دوره کلاسیک میتوان رمانتیک فرض کرد.
در مکتب کلاسیک بیشتر به فرم توجه میشود در حالی که مکتب رمانتیک بیشتر به مضمون و بیان احساسات و حالات درونی اهمیت داده و زیباییهای فنی چندان مطرح نیستند.
یکی دیگر از مشخصات رمانتیسم، دگرگون ساختن برخی از ویژگیهای کلاسیک، از جمله قواعد خشک، نظم و تعادل، تمامیت و کنترل است. وضوح و روشنی که از جنبههای مهم کلاسیکها بود جایش را به نوعی تیرگی و ابهام عمدی و بیان سمبولیک در رمانتیکها داد. شخصیت هنرمند به تدریج با محتوای هنریش در آمیخت و هنرها عموماً با هم دیگر ترکیب شدند. آهنگسازان رمانتیک اکثراً با ادبیات و دیگر علوم و هنرها آشنا بودند و موسیقی و شعر در یکدیگر تأثیر فراوانی گذاشتند.[۴]
شوپنهاور معتقد بود که موسیقی همانا تصور و تجسم حقایق درونی جهان و بیان آنی احساسات همگانی است.[۵] موسیقی سازی، یعنی آن گونه موسیقی که تنها برای سازها نوشته میشود، فارغ از کلمات میتواند ارتباط احساسی و عاطفی را زودتر برقرار کند و به همین دلیل است که موسیقی سازی کمال مطلوب هنر رمانتیک است. حالت انتزاعی موسیقی سازی، جدایی آن از عوامل جهان بیرون، جنبه اسرارآمیز آن و هم چنین قدرت الهام غیرقابل مقایسهاش که بدون یاری کلمات تأثیر مستقیمی بر مغز دارد، آن را به یکی از والاترین هنرهای قرن نوزدهم تبدیل کردهاست.
دوگانگی رومانتیک
از مهمترین دوگانگیها و تناقضاتی که در موسیقی رمانتیک وجود دارد رابطه بین موسیقی و کلمات است. اگر موسیقی سازی هنر کامل رمانتیک است، چرا بزرگترین مصنفان سمفونی، یعنی عالیترین فرم موسیقی سازی، هایدن، موتسارت و بتهوون آهنگسازان کلاسیک بودند؟ از طرف دیگر یکی از بارزترین فرمهای رایج قرن نوزدهم قطعات آوازی به نام لید است که در آن شوبرت،شومان، برامس و هوگو ولف به همبستگی و اتحاد درونی تازهای بین موسیقی و شعر دست یافتند. حتی در آثار موسیقی سازی آهنگسازان رمانتیک، روح لیریک و تعزلی لید بیشتر از روج دراماتیک سمفونی احاطه دارد، همچنان که در آثار سازی تعزلی لید بیشتر از روج دراماتیک سمفونی احاطه دارد، همچنان که در اثار سازی اواخر موتسارت، هایدن و خصوصاً بتهون این امر آشکار است. موسیقی رمانتیک مدیون تمایلات ادبی و دیگر هنرهای غیر از موسیقی است. عده زیادی از آهنگسازان پیشرو قرن نوزدهم بینهایت طرفدار و دوستدار آثار شاعران و نویسندگان رمانتیک بودند و اغلب این نویسندگان و شاعران نیز درباره موسیقی اظهار نظر میکردند و در مواردی اثاری مینوشتند. مثلاً لیست، برلیوز، شومان و واگنر نه تنها تحصیل کرده و ادیب بودند، بلکه با ادیبان و فیلسوفان دیگر نیز دوستی و هم فکری داشتند. وبر، شومان و برلیوز مقالات زیادی درباره موسیقی نوشتند و واگنر که یکی از بزرگترین آهنگسازان دوره عظمت رمانتیک به شمار میآید، شاعر، مقاله نویس و فیلسوف نیز بود. باید توجه داشت که جریان رمانتیک قبل از موسیقی در ادبیات وجود داشت و از نویسندگانی که تأثیر فراوانی بر آهنگسازان رمانتیک داشتند میتوان به ژان پل ریختر، هوفمان که خود از آهنگسازان اپرا بودند، والتر اسکات و لرد بایرون اشاره کرد.[۶]
تناقضات بین موسیقی سازی به عنوان عالیترین عامل بیان احساسات از یک طرف و رابطه قوی ادبیات با موسیقی در قرن نوزدهم از طرف دیگر در مفهوم حل گردید. اصطلاح موسیقی برنامهای آن چنان که در قرن نوزدهم مورد استفاده قرار گرفت، عبارت است از یک نوع موسیقی سازی که دارای موضوعاتی شاعرانه، توصیفی یا حتی داستانی باشد. البته نه در مفهوم فیگورهای تصاویر صوتی آثار دوره باروک یا تقلید حرکات و اصوات طبیعی در بعضی از آثار قرن هیجدهم. دومین شیوهای که رمانتیکها توانستند به وسیله آن موسیقی ساز را با کلمات آشتی دهند، اهمیت بخشیدن به قسمتهای همراهی سازی در موسیقی آوازی است (از لیدهای شوبرت تا ارکستر سمفونیکی که اپراهای واگنر را همراهی میکند).
تجاربی که بتهون در خلال نوشتن آثارش به دست آورد، هر یک بنای عظیمی بود برای موسیقی رمانتیک، از جمله موسیقی برنامهای قرن نوزدهم که مشخصاً از سمفونی پاستورال او سرچشمه گرفت. آهنگسازانی که تا اواسط قرن نوزدهم نهایت کوشش خود را در نوشتن موسیقی برنامهای به کار بردند، مندلسون، شومان، برلیوز و لیست بودند و در اواخر قرن میتوان از دبوسی و ریچارد اشتراوس نام بود. اما عملاً در این دوره هر آهنگسازی کمابیش موسیقی برنامهای نوشتهاست.[۷]
جامعه و فرد
یکی دیگر از دوگانگیهای رمانتیک، ارتباط بین آهنگساز و اجتماع پیرامون اوست. در قرن هیجدهم اشراف و طبقات بالای اجتماع هنر و ادبیات را مانند دیگر مظاهر زمان تحت اختیار خود داشتند و اکثر آثار هنرمندان در محافل این عده عرضه میشد و نتیجتاً فقط به دستور و سفارش آنها اثری به وجود میآمد. به این دلیل آهنگسازان قرن هجدهم مجالی برای جلب توجه عام مردم نداشتند و در نتیجه شنوندگان آثارشان فقط عده محدودی از اشراف بود
با انقلاب کبیر فرانسه و از میان رفتن قدرت حاکمه اشراف و شاهزادگان، موسیقی توانست آزادی خود را در خدمت اکثریت مردم به دست آورد. اولین کسی که این سد عظیم را شکست بتهوون بود. بتهون گر چه تمام عمر با اعیان و اشراف معاشرت داشت ولی او آنها را در خدمت خود قرار داد و در نهایت موسیقی را برای بیان احساسات خود نوشت. با از بین رفتن حمایت اشراف از آهنگسازان تنها راه برای عرضه آثار موسیقایی در حضور عام، بر پا کردن کنسرت با خرج خود آهنگساز بود. در نتیجه کنسرتهای اجتماعی و فستیوالهای موسیقی در ابتدای قرن نوزدهم هم به طور قابل ملاحظهای گسترش یافت و هر شهر و قصبهای دارای یک ارکستر کوچک شد. اجرای برنامهها توسط این ارکسترها چندان زیاد نبود و آنها قدرت و عظمت ارکسترهای امروزی را نداشتند. انتشار آثار موسیقیدانان بسیار مشکل تر از انتشار یک کتاب بود و لذا مردم بیشتر با اجرای آثار میتوانستند با آهنگساز ارتباط برقرار کنند.[۸]آهنگسازان این دوره برای الهام موسیقایی بیشتر به درون خود فرو رفته و عملاً فردگرا شدند، به طوری که آثارشان را برای آیندگانی که ممکن بود آنها را تحسین کنند مینوشتند نه برای سفارش دهنده معاصر. این تاکید بر فردگرایی در سرتاسر دوره رمانتیک وجود داشت و بنابراین هیچ وقت بر فاصله بین توده عظیم اجتماع و فرد آهنگساز پلی زده نشد. یکی دیگر از مظاهر فردگرایی این دوره سولیست بودن اکثر آهنگسازان از جمله پاگانینی در ویولن، شوپن ولیست در پیانو است که در مقابل سولیستها یا خوانندگان سلو اپرایی قرن هجدهم که عملاً جزو گروه بودند و یا رهبران ارکستر در قرن بیستم که یک گروه را اداره میکنند قرار دارند. بهترین موسیقی آوازی قرن نوزدهم برای آواز سولو تصنیف شده، نه برای گروه کر، در نتیجه این عوامل شرایط اقتصادی آهنگسازان در آلمان و دیگر نقاط اروپا رو به ضعف نهاد و به ناچار آهنگساز میبایست نوازندهای چیرهدست میبود تا بتواند از این طریق امرار معاش کند.[۹]
علم و غیرعلم
قرن نوزدهم شاهد پیشرفت سریع در علم و دانش بود ولی در مقابل، موسیقی این دوره همیشه از مرزهای عقلانی به ماوراء طبیعت و ضمیر ناخودآگاه سفر میکرد.
موسیقیدانان اغلب موضوعات خود را از رویاها (همانند سمفونی فانتاستیک برلیوز)، یا اسطورهها (مانند اپراهای واگنر) انتخاب میکردند. کوشش آهنگسازان در جهت یافتن زبان موسیقایی که بتواند این ایدههای عجیب و خیالی را بیان کند، منجر به توسعه و گسترش هارمونی، ملودی و رنگ آمیزی ارکستر شد.[۱۱]
ملی گرایی و احساسات بینالمللی
آهنگسازان
آهنگسازان قرن نوزدهم به صورت زیر تقسیم بندی میشوند.
سالهای ۱۸۱۰ تا ۱۸۳۰ (دوره پیش از رمانتیک): شپر، روسینی، اواخر بتهون، شوبرت، کارل ماریا فن وبر، هوفمانسالهای ۱۸۳۰ تا ۱۸۵۵ (دوره رمانتیک): شومان، مندلسون، برلیوز، شوپن، لیست، بلینی، دونیزتی.سالهای ۱۸۵۵ تا ۱۸۹۰ (عظمت رمانتیک): اواخر لیست، برامس، واگنر، بروکنر، هوگو ولف، جوزپه وردی، آهنگسازان ملی.سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۰ (نسل تریستان): اواخر برامس، کلود دبوسی، مالر، ریچارد اشتراوس، موریس راول، مکتب وریسم.[۱۲]
موسیقیدانان بزرگ دوره رمانتیک
کارل ماریا ون وبرفرانتز شوبرتروبرت شومانهکتور برلیوزیوهانس برامسیوهان اشتراوسفردریک شوپنآنتوان بروکنرفلیکس مندلسونفرانتس لیستریچارد واگنرژرژ بیزهآنتوان بروکنرریمسکی کورساکفپیتر ایلیچ چایکوفسکیسرگئی راخمانینفکامی سن-سانس Saint-Saëns
همچنین در این دوره آهنگسازان دیگری نیز درخشیدند که شاید بیشتر به عنوان نوازندگان بزرگ شناخته شوند مانند پاگانینی و پابلو دو ساراساته (هر دو از بزرگترین نوازندگان ویولن)