گیتار کلاسیک

نمی دانم چه رازی بین هنرمندان حقیقی وجود دارد که هیچ کدام به دنیا روی خوش نشان نمی دهند. بتهوون

گیتار کلاسیک

نمی دانم چه رازی بین هنرمندان حقیقی وجود دارد که هیچ کدام به دنیا روی خوش نشان نمی دهند. بتهوون

مشخصات بلاگ
گیتار کلاسیک
بایگانی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

تعریف اصطلاحات رایج در موسیقی 

دانستن معنای اصطلاحات رایج در زبان موسیقی برای نوازندگان و حتی برای علاقمندان موسیقی امریست ضروری . برای نمونه به تعدادی از این اصطلاحات و معنی آنها توجه شما را جلب می کنیم ... 

سونات (Sonata): به زبان ساده سونات ( سوناتا ) به موسیقی گفته میشه که توسط یک یا چند ساز ( معولا بیشتر از 5 ساز نیست ) در 4 موومان ساخته میشه و درمورد یک موضوع یا حس خاص صحبت می کنه

از سونات های معروف میشه به سونات مهتاب بتهوون و سونات های k545 و K331 اثر موزارت اشاره کرد.

موومان (Movement): بعضی از فرم های موسیقی ( مثل سمفونی و کنسرتو و سونات و...) دارای چند قسمت هستند که هر قسمت تقریبا مثل فصل کتاب است و درمورد یکی دیگر از قسمتهای مختلف داستان صحبت می کند.


سمفونی (Symphony): به زبان ساده میشه گفت سفونی همون سونات هست با این تفاوت که در سمفونی به جای یک ساز از یک گروه فیل هارمونیک یا ارکستر سمفونی ( تفاوت این دو گروه در تعداد نوازندگان آنهاست. تعداد نوازندگان فیل هارمونیک از ارکستر سمفونی بیشتر است ) استفاده می شود معمولا هر سفونی دارای 3 تا 4 موومان است البته سمفونی هایی مثل سمفونی فانتاستیک برلیوز هم هستند که دارای 5 موومان می باشند

از سمفونی های معروف میشه به 9 سمفونی بتهوون و سمفونی فانتاستیک برلیوز و سمفونی 40 موزارت (K551) اشاره کرد.

کنسرتو(Concerto): این نوع فرم معمولا دارای 3 موومان است و برای یک ساز خاص نوشته می شود و یک گروه فیل هارمونیک یا ارکستر سمفونی اون ساز رو همراهی می کنند

معمولا کنسرتوها با اسم سازی که به عنوان ساز اصلی است شناخته میشه مثل پیانو کنسرتو شماره 1 اثر چایکوفسکی یا ویولن کنسرتو در "ر ماژور" اثر آنتونیو ویوالدی یا پیانو کنسرتو شماره 1 بتهوون

اپرا( Opera ): به زبان ساده میشه گفت اپرا همون موسیقی آوازی در سبک کلاسیک است

اپرا به دو دسته دراماتیک و کامیک تقسیم میشه.

اپرای دراماتیک: اپرایی عاشقانه و معمولا تلخ چون معمولا در آخر اپرا یکی از قهرمان های اپرا خواهد مرد

اپرای کامیک: اپرایی که برای سرگرمی و خنده نوشته می شود و در این نوع اپرا هیچ نوع حادثه غم انگیزی رخ نخواهد داد.

  • arash farhang

کنترباس 



کلید فا


کُنترباس (به فرانسوی: contrebasse) بزرگ‌ترین و بمترین ساز زهی آرشه‌ای است که یا به وسیلهٔ آرشه، و یا از طریق زخمه زدن(پیتزیکاتو) نواخته می‌شود. امروزه این ساز در موسیقی کلاسیک غربی در دستهٔ سازهای زهی نقش مهمی را در ارکستر ایفا می‌کند. کنترباس نه‌تنها در موسیقی کلاسیک غربی، بلکه در دیگر سبکهایموسیقی مانند جاز، بلوز و راک اند رول کاربرد دارد.

بزرگ‌ترین ساز خانوادهٔ زهی – آرشه‌ای‌ها محسوب می‌شود. دارای بم‌ترین گسترهٔ صوتی در خانوادهٔ زهی – آرشه‌ای‌ها به‌شمار می‌رود. کوک سیم‌های این ساز به ترتیب از زیر به بم عبارت است از: سُل(سیم اول)، رِ (سیم دوم)، لا (سیم سوم)، و می (سیم چهارم). سیم‌های کنترباس برعکس سیم‌های ویلن کوک می‌شوند. این ساز یک اکتاو بم‌تر از نت نوشته‌شده صدا می‌دهد. نت این ساز را با کلیدفا خط چهارم می‌نویسند.

این ساز دارای ۴ سیم است، اما نمونه‌های ۵سیمهٔ این ساز نیز وجود دارد. (کنترباس‌های ۵سیمه قادرند ۴ نت بم‌تر از کنترباس‌های ۴سیمه اجرا کنند) سیم‌های کنترباس با فاصلهٔ چهارم درست کوک می‌شوند. اولین سیم کنترباس زیرترین کوک را دارد.


آرشه:


آرشه به سبک فرانسوی


آرشه به سبک آلمانی


برای نواختن کنترباس دو مدل آرشه توسط نوازندگان این ساز استفاده می‌شود: ۱- آرشهٔ آلمانی، ۲-آرشهٔ فرانسوی. از نظر ساختمان آرشه، در آرشهٔ فرانسوی، فاصلهٔ بین فراگ آرشه و چوب کمتر از آرشهٔ آلمانی است. (آرشهٔ فرانسوی شبیه به آرشهٔ دیگر سازهای زهی می‌باشد). هرکدام از این دو نوع آرشه دارای تکنیک نوازندگی متفاوت‌اند.



  • arash farhang

ویلنسل


ویلنسل (به فرانسوی: Violoncelle) یا چلو (به انگلیسی: Cello)سازی زهی و آرشه‌ای از خانواده ویولن است. صدای این ساز در منطقهٔ میانیِ سازهای این خانواده قرار دارد. ویلنسل از ویولن وویولا (ویلون آلتو)بزرگ‌تر است. در هنگام اجرا، این ساز در بین دو پای نوازنده قرار می‌گیرد و از طرفی دیگر، توسط میله‌ای که در انتهای آن وجود دارد روی زمین استوار می‌شود. این ساز از خانوادهٔ سازهای زهی آرشه‌ای است . استفاده از این ساز در تک‌نوازی‌ها (سلو)، در گروه‌نوازی‌ها، از جمله در ارکسترهای مجلسی وارکسترهای سمفونیک متداول است. این ساز عضو ثابت در ارکسترها به صورت استاندارد می‌باشد که در بخش باسِ زهی‌ها قرار می‌گیرد. همچنین، در بیشتر آنسامبل‌های دیگر نیز حضور دارد. کنسرتوها و سونات‌های فراوان برای ویلنسل نوشته شده‌است.

کوک سیم‌های این ساز به‌ترتیب از زیر به بم عبارت است از: لا (سیم اول)، رِ (سیم دوم)، سُل (سیم سوم)، دو (سیم چهارم) سیم‌های ویلنسل نسبت به سیم‌های ویولا یک اکتاو بم‌تر کوک می‌شوند.

نت این ساز را به دلیل گسترهٔ صوتی وسیعش با کلیدِ فا خط چهارم (اصوات منطقهٔ بم این ساز)، کلید دو خط چهارم (اصوات منطقهٔ میانیِ این ساز) و کلید سُل (اصوات منطقهٔ زیر این ساز) می‌نویسند.


  • arash farhang

                    ویولا   


ویولا (یا آلتو یا ویولن آلتو) سازی زهی و آرشه‌ای است از خانواده ویولن. ویولن آلتو همانند ویولن نواخته می‌شود ولی چون در پردهٔ پایین تری می‌نوازد بزرگتر است، زه‌های آن ضخیم ترند و آرشه آن سنگین تر است.

ویولا صدای منطقه متوسط سازهای این خانواده را می‌دهد: ازویولن بم‌تر و از ویولن‌سل زیرتر. از نظر شکل ظاهری مثل ویولنولی کمی بزرگ‌تر است. چهار سیم ویولا مانند ویولن با فاصلهٔ پنجم درست با هم کوک می‌شوند. زیرترین سیم نت لا با بسامد ۴۴۰ هرتزاست که به فاصلهٔ ششم بزرگ بالای نت دوی وسط پیانو است.

طول ویولا حدود ۵ سانتی متر بیشتر از ویلن است و به همین سبب وسعت صوتی ان بم تر است

کوک سیم‌های این ساز به ترتیب از زیر به بم عبارت است از: لا (سیم اول) ر (سیم دوم) سل (سیم سوم) دو (سیم چهارم)

سیم‌های ویولا نسبت به سیم‌های ویلن یک فاصله پنجم درست بم تر کوک می‌شوند.

نت این ساز را با کلید دوخط سوم می‌نویسند. دامنه پرده نرمال از دو زیر تا دو میانی است که تا حدود سه اکتاو گسترش دارد. در یک ارکستر نوازندگان ویولا معمولاً جلوی رهبر می‌نشینند و تُن آن را می‌توان از ویلن‌ها تشخیص داد زیرا اغلب ملایمتر هستند. تا چندی پیش ویلن آلتو را سیندرلای خانواده ارکستر تلقی می‌کردند و ساز سولو به شمار نمی‌آمد.[۱]


  • arash farhang


ویولن ساز زهی و آرشه‌ای است. این ساز کوچک‌ترین عضو سازهای زهی-آرشه‌ای است.

برای نواختن معمولاً روی شانه چپ قرار می‌گیرد و با آرشه که در دست راست نوازنده است نواخته می‌شود.

کوک سیم‌های ویولن از زیر به بم به ترتیب: می (سیم اول)، لا (سیم دوم)، ر (سیم سوم)، سل (سیم چهارم).

اصوات سیم‌های مجاور نسبت به‌یکدیگر فاصله پنجم درست را تشکیل می‌دهند. در این وسعت صدا ویولن قادر است تمام فواصل کروماتیک و کوچک‌تر از آن را اجرا نماید.


  • arash farhang

یاکوب لودویگ فِلیکس مِندِلسون-بارتولدی (۳ فوریه ۱۸۰۹–۴ نوامبر ۱۸۴۷) آهنگساز، پیانیست، ارگ‌نواز و رهبر ارکستر یهودی‌تبارآلمان در اوائل دوره رمانتیک بود. از معروف‌ترین آثار او می‌توان به کنسرتو برای ویولون و ارکستر اشاره داشت این اثر مندلسون دومین کنسرتو ویولون از سه کنسرتو برتر جهان است.
زندگی و حرفه
مندلسون در یک خانواده یهودی - پروتستان در شهر هامبورگ آلمانبه دنیا آمد. وی از جمله آهنگ‌سازان متمولی بود که فارغ از گرفتاری‌های مادی، زندگی پرنشاطی را گذراند. پدر بزرگش یکفیلسوف یهودی و پدرش یک بانکدار ثروتمند بود که مذهب یهود را رها کرد و پروتستان شد و نام خانوادگی بارتولدی را برای خود برگزید. خانواده او علاقه زیادی به هنر و ادبیات داشتند پس مندلسون از همان اوان کودکی به یادگیری پیانو و ویولون پرداخت تا احتمالاً در نه سالگی برای نخستین بار کنسرت داد. وی از ۱۸۱۷ (میلادی) در برلین نزد فردریک زلتر آموزش هارمونی و آهنگسازیگرفت.
مندلسون نخستین کسی بود که با اجرای پاسیون سن متیو در ۱۱ مارس ۱۸۲۹ عظمت باخ را به جهانیان شناساند و نام او را زنده کرد
همان‌طور که خود می‌پنداشت، مانند موتسارت نابغه بود و هنگامی که بیش از هفده سال از عمرش نگذشته بود یکی از شاهکارهای ادبیات موسیقی، اورتور «رؤیای نیمه شب تابستان» را روی نمایشنامه شکسپیر نوشت. «مارش عروسی» معروف مندلسون نیز بخشی از همین اثر است، از دیگر آثار او می‌توان به کنسرتو برای ویولون و ارکستر اشاره داشت این اثر مندلسون دومین کنسرتو ویولون از سه کنسرتو برتر جهان است.
آثار برجسته
پیش‌نوای رؤیای نیمه شب تابستانپیش‌نوای غار فینگال یا پیش‌نوای هبریدهاکنسرتو ویولن در می‌مینورپیش‌نوای دریای آرام و سفر موفق، برپایه دو شعر از گوتهقطعات پیانویی آوازهای بدون کلام
سبک مندلسون
مندلسون را می‌توان به وضوح دنباله‌رو باخ و موتسارت دانست زیرا در انتخاب فرم‌های آثارش از مکتب کلاسیک سرپیچی نکرد و آن‌ها را با جزئی تغییرات به کمال مطلوب خود رساند. او عوامل دیگری همچون هارمونی و ریتم را نیز در چارچوب کلاسیک‌ها ولی با رنگ‌آمیزی و زبانی رمانتیک به کار برده است و به همین دلیل است که مندلسون بیشتر جزو آهنگسازان محافظه‌کار به شمار می‌رود. او تنها از دو نظر به رمانتیک‌ها نزدیک می‌شود: نخست به خاطر نوشتن قطعات توصیفی یک مومانی که بنایی برای پوئم سمفونی‌های لیست گردیده و دوم به خاطر تصنیف قطعات لیریک و شاعرانه پیانویی مانند آوازهای بدون کلام که یکی از شناسه‌های مهم موسیقی رمانتیک بشمار می‌آید.

  • arash farhang

موسیقی دوره رمانتیک به موسیقی دوره‌ای از موسیقی کلاسیک غربی گفته می‌شود که از اواخر قرن هجدهم میلادی آغاز گشت. این موسیقی با نهضت رمانتیک مربوط است. این سبک از نظر زمانی پس از دوره کلاسیک و تا حدی در تقابل با آن ظاهر شد.

هنرمندان رمانتیک بیشتر به احساسات و عوامل شخصی و درونی خود توجه داشتند. آنها دنیای خیال و رویا، افسانه‌های کهن، سرزمین‌های دوردست و ناآشنا و هم چنین عواملی را که از زندگی عادی و روزمره فاصله داشت هدف اصلی آثارشان قرار می‌دادند، بر خلاف آثار کلاسیک‌ها که در آن عقل، منطق و استدلال بر احساسات و عواطف غلبه دارد، آثار هنرمندان رمانتیک سرشار از احساسات و عواطف انسانی است.

نشانه‌های رمانتیسم

در یک مفهوم کلی تمام هنرها را می‌توان رمانتیک فرض کرد، زیرا ممکن است هنر مواد اولیه‌اش را از زندگانی حقیقی بگیرد و با تغییراتی در آن دنیایی جدید و تازه بسازد که تا حدی از زندگی روزمره فاصله داشته باشد. از این لحاظ هنر رمانتیک در تاکید بیشترش بر کیفیت و شگفتی و بی رمزی با هنر کلاسیک فرق دارد. در مفهوم کلی رمانتیسم پدیده‌ای مختص به یک دوران نیست، بلکه در زمان‌های مختلف با اشکال گوناگون در تاریخ موسیقی و دیگر هنرها ظاهر می‌شود. مثلاً دوره آرس نوا (هنر جدید) را نسبت به آرس آنتیکوا (هنر قدیم) یا هم چنین دوره باروک را نسبت به رنسانس و یا این که هنر موسیقی قرن نوزدهم را نسبت به دوره کلاسیک می‌توان رمانتیک فرض کرد.

در مکتب کلاسیک بیشتر به فرم توجه می‌شود در حالی که مکتب رمانتیک بیشتر به مضمون و بیان احساسات و حالات درونی اهمیت داده و زیبایی‌های فنی چندان مطرح نیستند.

یکی دیگر از مشخصات رمانتیسم، دگرگون ساختن برخی از ویژگی‌های کلاسیک، از جمله قواعد خشک، نظم و تعادل، تمامیت و کنترل است. وضوح و روشنی که از جنبه‌های مهم کلاسیک‌ها بود جایش را به نوعی تیرگی و ابهام عمدی و بیان سمبولیک در رمانتیک‌ها داد. شخصیت هنرمند به تدریج با محتوای هنریش در آمیخت و هنرها عموماً با هم دیگر ترکیب شدند. آهنگسازان رمانتیک اکثراً با ادبیات و دیگر علوم و هنرها آشنا بودند و موسیقی و شعر در یکدیگر تأثیر فراوانی گذاشتند.[۴]

شوپنهاور معتقد بود که موسیقی همانا تصور و تجسم حقایق درونی جهان و بیان آنی احساسات همگانی است.[۵] موسیقی سازی، یعنی آن گونه موسیقی که تنها برای سازها نوشته می‌شود، فارغ از کلمات می‌تواند ارتباط احساسی و عاطفی را زودتر برقرار کند و به همین دلیل است که موسیقی سازی کمال مطلوب هنر رمانتیک است. حالت انتزاعی موسیقی سازی، جدایی آن از عوامل جهان بیرون، جنبه اسرارآمیز آن و هم چنین قدرت الهام غیرقابل مقایسه‌اش که بدون یاری کلمات تأثیر مستقیمی بر مغز دارد، آن را به یکی از والاترین هنرهای قرن نوزدهم تبدیل کرده‌است.

دوگانگی رومانتیک

از مهم‌ترین دوگانگی‌ها و تناقضاتی که در موسیقی رمانتیک وجود دارد رابطه بین موسیقی و کلمات است. اگر موسیقی سازی هنر کامل رمانتیک است، چرا بزرگ‌ترین مصنفان سمفونی، یعنی عالی‌ترین فرم موسیقی سازی، هایدن، موتسارت و بتهوون آهنگسازان کلاسیک بودند؟ از طرف دیگر یکی از بارزترین فرم‌های رایج قرن نوزدهم قطعات آوازی به نام لید است که در آن شوبرت،شومان، برامس و هوگو ولف به همبستگی و اتحاد درونی تازه‌ای بین موسیقی و شعر دست یافتند. حتی در آثار موسیقی سازی آهنگسازان رمانتیک، روح لیریک و تعزلی لید بیشتر از روج دراماتیک سمفونی احاطه دارد، همچنان که در آثار سازی تعزلی لید بیشتر از روج دراماتیک سمفونی احاطه دارد، همچنان که در اثار سازی اواخر موتسارت، هایدن و خصوصاً بتهون این امر آشکار است. موسیقی رمانتیک مدیون تمایلات ادبی و دیگر هنرهای غیر از موسیقی است. عده زیادی از آهنگسازان پیشرو قرن نوزدهم بی‌نهایت طرفدار و دوستدار آثار شاعران و نویسندگان رمانتیک بودند و اغلب این نویسندگان و شاعران نیز درباره موسیقی اظهار نظر می‌کردند و در مواردی اثاری می‌نوشتند. مثلاً لیست، برلیوز، شومان و واگنر نه تنها تحصیل کرده و ادیب بودند، بلکه با ادیبان و فیلسوفان دیگر نیز دوستی و هم فکری داشتند. وبر، شومان و برلیوز مقالات زیادی درباره موسیقی نوشتند و واگنر که یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان دوره عظمت رمانتیک به شمار می‌آید، شاعر، مقاله نویس و فیلسوف نیز بود. باید توجه داشت که جریان رمانتیک قبل از موسیقی در ادبیات وجود داشت و از نویسندگانی که تأثیر فراوانی بر آهنگسازان رمانتیک داشتند می‌توان به ژان پل ریختر، هوفمان که خود از آهنگسازان اپرا بودند، والتر اسکات و لرد بایرون اشاره کرد.[۶]

تناقضات بین موسیقی سازی به عنوان عالی‌ترین عامل بیان احساسات از یک طرف و رابطه قوی ادبیات با موسیقی در قرن نوزدهم از طرف دیگر در مفهوم حل گردید. اصطلاح موسیقی برنامه‌ای آن چنان که در قرن نوزدهم مورد استفاده قرار گرفت، عبارت است از یک نوع موسیقی سازی که دارای موضوعاتی شاعرانه، توصیفی یا حتی داستانی باشد. البته نه در مفهوم فیگورهای تصاویر صوتی آثار دوره باروک یا تقلید حرکات و اصوات طبیعی در بعضی از آثار قرن هیجدهم. دومین شیوه‌ای که رمانتیک‌ها توانستند به وسیله آن موسیقی ساز را با کلمات آشتی دهند، اهمیت بخشیدن به قسمت‌های همراهی سازی در موسیقی آوازی است (از لیدهای شوبرت تا ارکستر سمفونیکی که اپراهای واگنر را همراهی می‌کند).


تجاربی که بتهون در خلال نوشتن آثارش به دست آورد، هر یک بنای عظیمی بود برای موسیقی رمانتیک، از جمله موسیقی برنامه‌ای قرن نوزدهم که مشخصاً از سمفونی پاستورال او سرچشمه گرفت. آهنگسازانی که تا اواسط قرن نوزدهم نهایت کوشش خود را در نوشتن موسیقی برنامه‌ای به کار بردند، مندلسون، شومان، برلیوز و لیست بودند و در اواخر قرن می‌توان از دبوسی و ریچارد اشتراوس نام بود. اما عملاً در این دوره هر آهنگسازی کمابیش موسیقی برنامه‌ای نوشته‌است.[۷]

جامعه و فرد

یکی دیگر از دوگانگی‌های رمانتیک، ارتباط بین آهنگساز و اجتماع پیرامون اوست. در قرن هیجدهم اشراف و طبقات بالای اجتماع هنر و ادبیات را مانند دیگر مظاهر زمان تحت اختیار خود داشتند و اکثر آثار هنرمندان در محافل این عده عرضه می‌شد و نتیجتاً فقط به دستور و سفارش آنها اثری به وجود می‌آمد. به این دلیل آهنگسازان قرن هجدهم مجالی برای جلب توجه عام مردم نداشتند و در نتیجه شنوندگان آثارشان فقط عده محدودی از اشراف بود


با انقلاب کبیر فرانسه و از میان رفتن قدرت حاکمه اشراف و شاهزادگان، موسیقی توانست آزادی خود را در خدمت اکثریت مردم به دست آورد. اولین کسی که این سد عظیم را شکست بتهوون بود. بتهون گر چه تمام عمر با اعیان و اشراف معاشرت داشت ولی او آنها را در خدمت خود قرار داد و در نهایت موسیقی را برای بیان احساسات خود نوشت. با از بین رفتن حمایت اشراف از آهنگسازان تنها راه برای عرضه آثار موسیقایی در حضور عام، بر پا کردن کنسرت با خرج خود آهنگساز بود. در نتیجه کنسرت‌های اجتماعی و فستیوال‌های موسیقی در ابتدای قرن نوزدهم هم به طور قابل ملاحظه‌ای گسترش یافت و هر شهر و قصبه‌ای دارای یک ارکستر کوچک شد. اجرای برنامه‌ها توسط این ارکسترها چندان زیاد نبود و آنها قدرت و عظمت ارکسترهای امروزی را نداشتند. انتشار آثار موسیقیدانان بسیار مشکل تر از انتشار یک کتاب بود و لذا مردم بیشتر با اجرای آثار می‌توانستند با آهنگساز ارتباط برقرار کنند.[۸]آهنگسازان این دوره برای الهام موسیقایی بیشتر به درون خود فرو رفته و عملاً فردگرا شدند، به طوری که آثارشان را برای آیندگانی که ممکن بود آنها را تحسین کنند می‌نوشتند نه برای سفارش دهنده معاصر. این تاکید بر فردگرایی در سرتاسر دوره رمانتیک وجود داشت و بنابراین هیچ وقت بر فاصله بین توده عظیم اجتماع و فرد آهنگساز پلی زده نشد. یکی دیگر از مظاهر فردگرایی این دوره سولیست بودن اکثر آهنگسازان از جمله پاگانی‌نی در ویولن، شوپن ولیست در پیانو است که در مقابل سولیست‌ها یا خوانندگان سلو اپرایی قرن هجدهم که عملاً جزو گروه بودند و یا رهبران ارکستر در قرن بیستم که یک گروه را اداره می‌کنند قرار دارند. بهترین موسیقی آوازی قرن نوزدهم برای آواز سولو تصنیف شده، نه برای گروه کر، در نتیجه این عوامل شرایط اقتصادی آهنگسازان در آلمان و دیگر نقاط اروپا رو به ضعف نهاد و به ناچار آهنگساز می‌بایست نوازنده‌ای چیره‌دست می‌بود تا بتواند از این طریق امرار معاش کند.[۹]

علم و غیرعلم

قرن نوزدهم شاهد پیشرفت سریع در علم و دانش بود ولی در مقابل، موسیقی این دوره همیشه از مرزهای عقلانی به ماوراء طبیعت و ضمیر ناخودآگاه سفر می‌کرد.

موسیقیدانان اغلب موضوعات خود را از رویاها (همانند سمفونی فانتاستیک برلیوز)، یا اسطوره‌ها (مانند اپراهای واگنر) انتخاب می‌کردند. کوشش آهنگسازان در جهت یافتن زبان موسیقایی که بتواند این ایده‌های عجیب و خیالی را بیان کند، منجر به توسعه و گسترش هارمونی، ملودی و رنگ آمیزی ارکستر شد.[۱۱]

ملی گرایی و احساسات بین‌المللی

آهنگ‌سازان


آهنگسازان قرن نوزدهم به صورت زیر تقسیم بندی می‌شوند.


سالهای ۱۸۱۰ تا ۱۸۳۰ (دوره پیش از رمانتیک): شپر، روسینی، اواخر بتهون، شوبرت، کارل ماریا فن وبر، هوفمانسالهای ۱۸۳۰ تا ۱۸۵۵ (دوره رمانتیک): شومان، مندلسون، برلیوز، شوپن، لیست، بلینی، دونیزتی.سالهای ۱۸۵۵ تا ۱۸۹۰ (عظمت رمانتیک): اواخر لیست، برامس، واگنر، بروکنر، هوگو ولف، جوزپه وردی، آهنگسازان ملی.سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۰ (نسل تریستان): اواخر برامس، کلود دبوسی، مالر، ریچارد اشتراوس، موریس راول، مکتب وریسم.[۱۲]

موسیقی‌دانان بزرگ دوره رمانتیک

کارل ماریا ون وبرفرانتز شوبرتروبرت شومانهکتور برلیوزیوهانس برامسیوهان اشتراوسفردریک شوپنآنتوان بروکنرفلیکس مندلسونفرانتس لیستریچارد واگنرژرژ بیزهآنتوان بروکنرریمسکی کورساکفپیتر ایلیچ چایکوفسکیسرگئی راخمانینفکامی سن-سانس Saint-Saëns


همچنین در این دوره آهنگسازان دیگری نیز درخشیدند که شاید بیشتر به عنوان نوازندگان بزرگ شناخته شوند مانند پاگانینی و پابلو دو ساراساته (هر دو از بزرگ‌ترین نوازندگان ویولن)


  • arash farhang

   


دوره کلاسیک (به انگلیسی: Classical Period) در موسیقی هنری اروپایی از حدود ۱۷۵۰ تا ۱۸۲۰ در نظر گرفته می‌شود. این دوره از نظر زمانی بین دوره باروک و دوره رومانتیک قرار دارد. برجسته‌ترین چهره‌های دوره کلاسیک، که گاه به «دوره کلاسیک وین» هم معروف است، هایدن، موتزارت و بتهوون هستند.



زمینه تاریخی و اجتماعی


قرن هجدهم مصادف بود با جریان روشنی فکر، یا آزادی اندیشه از بند خرافات، که در آن طغیانی علیه متافیزیک و به نفع احساسات معمولی و روانشناسی تجربی و عملی، علیه آیین و مراسم تشریفاتی اشرافی و به نفع زندگی طبیعی و ساده، علیه خودکامگی و به نفع آزادی فردی، علیه امتیازات و حق ویژه و به نفع حقوق مساوی مردم و تعلیم و تربیت همگانی.


اولین رهبران این جنبش لاک و هیوم در انگلستان و مونتسکیو وولتر در فرانسه بودند. نمود اصلی دوره روشنگری در ابتدا نسبتاً سلبی و منفی بود، اما خلایی که از برخوردهای منقدان مخرب به جای مانده بود، به زودی با ایده جدیدی پر شد که در آن طبیعت و غرایز طبیعی یا احساسات انسان منبع حقیقی دانش و اعمال درست پنداشته می‌شد. ژان ژاک روسو یکی از پیشوایان اصلی این شکل جدید از جریان روشنگری بود که بعد از سال ۱۷۶۰ تأثیر عمیقی بر ادبیات و شاعران فیلسوف آلمانی به جای گذاشت. ستایش لذت‌ها و خوشی‌های فردی در زندگی، خود یک پدیده اصلی و مشخص این جریان است.[۲]


با شروع انقلاب صنعتی پیشرفت‌ها و کشفیات علمی در زمینه‌های مختلف صورت گرفت. طبقه متوسط مورد توجه قرار گرفت و انسان ساده و طبیعی هسته مرکزی توجه فلسفه و هنر شد. ایده‌های انسان دوستی به سرعت در سرتاسر اروپا گسترش یافت. از میان بزرگانی که به این جنبش بشر دوستانه کمک کردند، می‌توان ازفردریک کبیر پادشاه پروس و شاعرانی چون گوته و آهنگسازانی چون موتسارت (در اپرای فلوت سحرآمیز)، بتهون (سمفونی شماره ۹) یا شیلر در سرود شادی نام برد.


با ظهور طبقه متوسط اجتماع و توجه خاص به آن، قرن هیجدهم قدم‌هایی در راه عمومی کردن هنرها و یادگیری آنها برداشت. داستان‌ها و نوشته‌ها به تدریج شروع به تصویر زندگی روزانه و احساسات معمولی مردم کردند که از طرف عامه نیز مورد استقبال قرار گرفت. این عوامل طبقه متوسط را به عنوان قطب مهمی در سیاست گذاری، اقتصاد و فرهنگ مطرح کرد و افراد این طبقه فرصتی یافتند که در فرهنگ اجتماعی و هنر نقش مهمی داشته باشند. تغییرات اقتصادی در موسیقی نیز تأثیر گذاشت و به همین دلیل کمپانی‌های اپرائی و سالن‌های اپرای اکثر دربارهای کوچک اروپا به دلیل اقتصادی تعطیل شدند ولی موسیقی سازی به خاطر هزینه کم آن همچنان رایج بود. افراد جامعه در تشکل انجمن‌ها و مراکز هنری یکی از حامیان پرقدرت موسیقیدانان شدند و برای آنانکنسرت‌های عمومی که در آنها بلیت فروخته می‌شد ترتیب دادند. این امر باعث افزایش شنوندگان و دوستداران عمومی موسیقی و همچنین رشد موسیقی‌دانان آماتور گردید، در حالی که قبلاً اشراف حامی موسیقی، موسیقیدانان را در خدمت خود داشتند و شنیدن موسیقی آنها منحصر به درباریان و میهمانان آنها بود.[۳]


برای اولین بار در موسیقی این فکر ظهور کرد که موسیقی در حقیقت همانند دیگر هنرها مقصود و هدفی ندارد، بلکه صرفاً به خاطر خودش وجود دارد، یعنی موسیقی به خاطر خود هنر موسیقی. پس از دوره کلاسیک با هنر موسیقی بر پایه ایده «هنر به خاطر هنر» برخورده می‌شد.


چاپ و انتشار موسیقی به طور وسیعی افزایش یافت و مجله‌هایی درباره موسیقی نیز به چاپ رسید، و نوازندگان آماتور توانستند موسیقی دلخواه خود را به راحتی خریداری کنند و انتقادات بر موسیقی را نیز در مجلات مختلف بخوانند که این خود قدم‌های مهمی در راه همگانی کردن موسیقی بود. در لندن، پاریس و بروکسلتعداد زیادی از آثار موسیقی سازی آلمان به چاپ رسید و مجموعه‌ای از سمفونی‌ها تحت عنوان «لا ملودیا جرمانیکا» به چاپ رسید. در این دوره بود که اولین کتاب تاریخ موسیقی و مجموعه مقالات راجع به موسیقی قرون وسطی انتشار یافت.


یکی از مهم‌ترین خصوصیات موسیقی قرن هیجدهم جهان فرامیهنی بودن آن و به حداقل رسیدن اختلافات ملی گرایی بود. حاکمانی که در یک کشور به دنیا آمده بودند در کشورهای دیگر حکمروایی می‌کردند، مثلاً پادشاهان آلمانی در انگلستان، سوییس و هلند و پادشاهان اسپانیایی در ناپل. ولتر که فرانسوی بود در دربار فردریک کبیر پروس اقامت گزیده بود و شاعر ایتالیایی متاستازیو در دربارهای آلمانی در ونیز. موسیقیدانان اپرای ایتالیایی در کشورهای دیگر مشغول به کار بودند. زبان مشترک موسیقی بر سر تا سر اروپا حکمفرما بود. در دوره کلاسیک، آهنگسازان آلمانی قدرت خاصی در ترکیب سبک‌های موسیقی دیگر کشورها داشتند، بنابراین سبک موسیقی آلمان ترکیبی بود از عوامل مختلف موسیقی کشورهای دیگر. موسیقی آلمان در این دوره زبانی جهانی پیدا کرد و ملل گوناگون اروپا می‌توانستند آن را بفهمند، بنابراین موسیقی زبان بشر اروپایی شد. کریستف ویلیبالد گلوک در یکی از نامه‌هایش اظهار می‌دارد که آرزو داشت یک موسیقی قوی بنویسد که با تمام قلب‌ها در سر تا سر دنیا صحبت کند و مورد قبول همه مردم باشد و نیز اختلافات مسخره موسیقی‌های مختلف ملل را بزداید. اظهار مشهورهایدن نیز در این باره چنین است: «زبان موسیقایی من در تمام دنیا قابل فهم است.»[۴]


موسیقی دوره کلاسیک با ساختاری روشن و معقول و فارغ از پیچیدگی‌ها و تزیینات فراوان شکل گرفت. این نوع موسیقی برخلاف دوره باروک فاقد تزیینات و پیچیدگی‌های کنترپوانتیک که برای عموم شنوندگان قابل درک نیست، بود. ژان ژاک روسو به طعنه در باره موسیقی کنترپوانی رایج در دوره باروک می‌گفت: «خواندن دو ملودی هم‌زمان شبیه به شنیدن دو سخنرانی مختلف در یک زمان، به منظور افزودن به تاثیر آن، است.»


مهم‌ترین ویژگی اوایل دوره کلاسیک، ساده کردن هر چه ممکن تمام فرم‌های موسیقی و عوامل سبکی است. در موسیقی دوره کلاسیکملودی به عنوان یک عامل اساسی و پایدار جلوه‌گر می‌شود و تئوری ملودیک مهم‌ترین مسئله‌ای بود که موسیقیدانان به آن می‌پرداختند. برای اولین بار در تاریخ موسیقی دیگر ملاک زیبایی یک قطعه، همسازی اصوات پلی‌فونیکی (همانند دوره باروک) نبود، بلکه حاکمیت نامحدود و آزاد ملودی که اغلب دارای همراهی ساده‌ای بود، زیبایی یک اثر موسیقی را تعین می‌کرد. در این دوره آنقدر اهمیت ملودی زیاد بود که حتی در مواردی همراهی نیز الزامی نبود. هایدن در اواخر عمرش گفت «اگر می‌خواهید بدانید که آیا یک ملودی واقعاً زیباست یا نه، باید آن را بدون همراهی بشنوید.»[۵]




  • arash farhang



موسیقی، سرزمینی است که روح من در آن حرکت می‌کند، در آنجا همه‌چیز گل‌‌های زیبا می‌دهد و هیچ علف هرزه‌ای در آن نمی‌روید، اما کمتر هستند اشخاصی که ب‌فهمند در هر قطعه از موسیقی چه شوری نهفته‌است.

لودویگ فان بتهوون


من می‌خواهم گریبان سرنوشت را بگیرم، او نمی‌تواند سر مرا در برابر زندگی خم کند.

لودویگ فان بتهوون


نمیدانم چه سری در هنرمندان حقیقی وجود دارد که هیچ‌کدام به ‌دنیا روی خوش نشان نمی‌دهند.


لودویگ فان بتهوون



  • arash farhang

چنگ گونه‌ای ساز زهی باستانی است. در کنار ساز رود (بربت) از مشهورترین سازهای ایران باستان به شمار می‌آمده است. در ادبیاتپارسی بسیار از این ساز یاد شده است و سیارهٔ زهره را چنگ‌زن دانسته‌اند. در مُهری گِلین که در بین سال‌های ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۶ میلادی توسط دو باستان شناس از دانشگاه شیکاگو به نام‌های پیناس دلوگاس(pinhas delougaz) و هلن کانتور(Helene Kantor) درتپه چغامیش خوزستان یافته شد و مربوط به هزارهٔ چهارم قبل از میلاد و دوران ایلامیان می‌باشد یک نوازندهٔ چنگ منحنی را نشان می‌دهد. این چنگ ۶ رشته دارد.

در دورهٔ ساسانی هنر موسیقی نیز در اثر تشویق شاهان رونقی به سزا یافت. در دورهٔ اردشیر موسیقی دانان طبقهٔ جداگانه‌ای را تشکیل داده و به مقام ویژه‌ای نایل شده بودند. در دورهٔ خسرو پرویز موسیقی پیش رفت بسیار کرد. از نوشته‌های شاهنامه فردوسی و خسرو شیرین نظامی برمی آید که «باربد» بزرگ‌ترین موسیقی دان این زمان بوده است. (وی را مبتکر ۳۶۰ لحن موسیقی می‌دانند) از دیگر موسیقی دانان این دوره می‌توان نکیسا، بامشاد،رامتین و آزادوار چنگی را نام برد. در دورهٔ ساسانی ۷۲ نغمه از نغمه‌های موسیقی رواج داشته است. از آن جمله: پالیزبان، سبزه، باغ سیاوشان، راه گل، شادباد، تخت درویش، گنج سوخته،گنج سوخته، تخت تاقدیس، چکاوک، خسروانی، نوروز، جامه دران، نهفت،گلزار، گل نوش و زیر افکن که هنوز برخی از این اصطلاح‌ها در موسیقیامروز ما رایج است. این نغمه‌ها از سدهٔ چهارم به بعد بیش تر می‌شود. در زمان ساسانیان برای اوستا، کتاب مقدس زردشتیانتفسیری به نام «زند» نوشتند و آن را هنگام مناجات با لحن موسیقی خواندند. شاید بتوان گفت نخستین ارتباط شعر و موسیقی ما از همین‌جا سرچشمه گرفته باشد. چنانچه حافظ آن را مطلع یکی از غزل‌های معروف خود قرار داده است: بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی / می‌خواند دوش درس مقامات معنوی و فرخی می‌گوید: زند و اف زند خوان چو عاشق هجر آزمای / دوش بر گلبن همی تا روز نالهٔ زار کرد

۱– چنگ (از سازهای زهی) «جامی» شکل چنگ را چنین ترسیم کرده است:

از بس فغان و شیونم، چنگی است خام گشته تنم || اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها

«سوزنی سمرقندی» واژهٔ چنگ را (سه بار در معنای اصطلاحی آن و یک بار به معنی دست) به کار برده و بازی لفظی کرده است: پیران چنگ پشت و جوانان چنگ زلف / در چنگ، جام باده و در گوش، بانگ چنگ در «ویس و رامین» اثر «فخرالدین اسعد گرگانی» اختراع چنگ به رامتین موسیقی دان عصر خسروپرویز نسبت داده شده است: نشان است او که چنگ با آفرین کرد / که او را نام چنگ را متین کرد «نظامی» در خسرو شیرین خود اصطلاح‌های «چنگ، بربط، ساز کردن، نوا و ساز» را یک جا در بیت‌هایی به کار برده است: در آن مجلس که عیش آغاز کردند / به یک جا چنگ و بربط ساز کردند نوای هر دو ساز از بربط و چنگ / به هم درساخته چون بوی با رنگ خاقانی شروانی توانسته است «چنگ» را در مفهوم ابهام و اشاره و کنایه توصیف کند. برای نمونه در بیت زیر وی چنگ را به پلاسی که تار و پودش نمایان است تشبیه کرده است: چنگ زاهد تن و دامانش پلاسین لیکن / با پلاسش رگ و پی سر به سر آمیخته‌اند


«حافظ» نیز بارها «چنگ» را به کار برده و تصویرهای شاعرانه از آن ساخته است: چنگ خمیده قامت می خواندت به عشرت / بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد


و نیز حافظ در «ساقی نامه» ای دل نشین بسیاری از اصطلاح‌های موسیقی را به کار بسته است: مغنی نوایی به گلبانگ رود / بگوی و بزن خسروانی سرود «مولوی» نیز در بیتی خود را به چنگ تشبیه کرده است: چو چنگم و از زمزمهٔ خود خبرم نیست / اسرار همی گویم و اسرار ندارم


از مهمترین مُهرنگاره‌های خنیاگری (:موسیقی) در جهان؛ باید از آنچه که در تپه چغامیش خوزستان برجای مانده، یاد کرد که در سالهای ۱۹۶۱–۱۹۶۶ میلادی، یافت شده است. این مهرنگاره ۳۴۰۰ ساله؛ سیمایی از بزم رامشگران را نشان می‌دهد. در این بزم باستانی، دسته‌ای نوازنده دیده می‌شوند که هر کدام، به نواختن سازی سرگرم هستند. چگونگی نواختن و نشستن این رامشگران، نشان می‌دهد که آنها، نخستین دسته ارکستر جهان هستند. در این گروه رامشگران، می‌بینیم که نوازنده‌ای چنگ و دیگری شیپور و آن دیگر تنبکمی‌نوازد. چهارمین رامشگر در این میان، خواننده‌ای است که آوازمی‌خواند. همچنین در این بزم کهن، آزاده‌ای را می‌بینیم که بر فرشی نشسته و از او پذیرایی می‌شود.[۱]

و باز در مالمیر (ایذه) چنگ‌نوازانی را می‌بینیم که دو نوع چنگ را در دست دارند و پیشاپیش هانی و همسرش برای اجرای یک مراسم عبادی در حال نوازندگی هستند این دو نوازندهٔ چنگ نام خود را نیز با خط میخی ایلامی نگاشته‌اند. چنگ در این دوران ۱۳ رشته دارد.نقش‌برجسته‌های طاق بستان نوازندگان چنگ را نشان می‌دهد که در قایق برای شاه ساسانی که به شکارگاه آمده چنگ می‌نوازند. در آثار طاق بستان در یک قایق ۵ نوازندهٔ چنگ منقش شده است و در یک قایق که پادشاه در حال شکار است یک نوازنده به احتمال قوی باربد می‌باشد، در حال نوازندگی است. چنگ در این زمان از ۷ رشته تا ۱۱ رشته مشاهده می‌شود. به مرور زمان همچون بسیاری از سازهای دیگر مهجور و فراموش شده است. البته چنگ تا دوران صفویه موجود بوده است.

انواع ساز چنگ در قرن‌های مختلف در ایران یافت شده است از جمله چنگ منحنی مربوط به قرن هفتم هجری قمری از صفی‌الدین عبدالمؤمن اُرُمَوی (ارومیه‌ای). تصویر چنگ در تمام آثار باستانی ایران از دوران هخامنشیان گرفته تا سلوکیان دیده می‌شود.

ساز چنگ در ایران دارای چهار رشته سیم بوده است که در دورهٔ ساسانیان به ۱۱ رشته می‌رسد و در دوران اسلامی تا ۳۵ رشته هم می‌رسد. پیدایش چنگ از پیدایش کمان نشأت گرفته است، در اثر تیراندازی زه مرتعش می‌شد و صدای کمی به گوش می‌رسید. چنگ‌های اولیه شبیه کمانی از نی و چوب بوده که زهی میان آن کشیده شده است.

انواع ساز چنگ یا هارپ به چهار دستهٔ کلی چنگ ارکستری، چنگ سنتی، چنگ باستانی و چنگ تزیینی تقسیم می‌شود که خود از لحاظ شکل ظاهری به ۱۷ نوع الگو و فرم چنگ تقسیم می‌شود از جمله چنگ زاویه‌دار، چنگ منحنی، چنگ ون و چنگ کندوگ و چنگ ون کنار ساسانی و چنگ لیر (چنگی در یونان که به شکل U است) می‌شود یاد کرد.

ساز چنگ به عنوان قدیمی‌ترین ساز سیمی جهان مربوط به شش‌هزار سال پیش در خوزستان ایران یافت شده است. در ایران، تعداد چنگ‌نوازان در حال افزایش است و به اجرای برنامه و کنسرت می‌پردازند. عبدالعلی باقری نژاد، احیاگر چنگ ایرانی به گفتهٔ خودش تنها خانوادهٔ چنگ‌نواز ایرانی است که به صورت گروهی برنامه اجرا می‌کند. هم‌اکنون ده‌ها هنرجوی چنگ‌نواز دارد.

گرچه اروپاییان مدعی ابداع چنگ‌های پدالی هستند و ادعا می‌کنند این چنگ‌ها در قرن ۱۸ میلادی در آلمان پایه‌گذاری شده اما همین چنگ‌ها نیز بر اساس چنگ‌های زاویه‌دار شرقی ساخته شده است.

چنگ، سازی رشته‌ای است که با انگشت نواخته می‌شود که تکنیک نوازندگی در جهان هشت‌انگشتی است اما تکنیک نوازندگی در ایران طبق اطلاعات استخراج‌شده از مستندات باستانی، ده‌انگشتی است.

ساز چنگ غالباً از چوب‌های گردو و افرا ساخته می‌شود. چنگ‌های بزرگ را در ایران اشتباهاً «هارپ» می‌گویند در حالی که در جهان به هر نمونه از چنگ، هارپ می‌گویند. قیمت چنگ‌ها از ۱۱ میلیون تومان تا مدل‌های پدالی که قیمت آن به ۷۰ میلیون تا ۴ میلیارد تومان می‌رسد، متغیر است این گرانی قیمت به خاطر ساختمان پیچیده و ساختن دشوار آن است.


آخرین چنگ‌نواز ایرانی در دوران صفویه به نام «سلطان محمد چنگی» بوده است. فرزانه نوایی از چنگ‌نوازان پیشین ایران بود که در ۱۳۸۳ در گذشت. اکنون فتانه شاهین در حال تدریس این ساز می‌باشد. وی از پایه‌گذاران احیای چنگ در ایران می‌باشند. به‌تازگی کوشش‌هایی در راستای بازسازی این ساز صورت گرفته است. 


  • arash farhang

  

اُرگ (گرفته شده از کلمه یونانی όργανον ارگانون به معنی ابزار، عضو یا وسیله)[۱] از سازهای بادی است که نت‌های آن بر روی صفحه‌کلید اجرا می‌شود. این ساز از قدیمی‌ترین سازها در فرهنگ اروپائی است و در اجرای موسیقی مذهبی و کلیسائی از دیرباز بکار می‌رفته‌است. در منابع عربی و فارسی قدیم به این ساز ارغنونمی‌گفتند.

ارگ امروزی دو نوع اصلی دارد: ارگ بادی و ارگ برقی (الکترونیک). ارگ بادی از یک ردیف لوله با اندازه‌های مختلف تشکیل شده‌است که صدا از نوسان هوا در این لوله‌های صوتی تولید می‌شود. در ارگ برقی مدارهای الکترونیک نوسان می‌سازند و بلندگویی صدا را بگوش می‌رساند.

مکانیسم

برخلاف هارپسیکورد و پیانو که با فشار یا نگه داشتن کلید یا پدال کم‌کم صذا قطع می‌شود، نت‌های ارگ بادی تا زمانی که یک شستی و یا یک پدال را فشار می‌دهیم ادامه می‌یابد و هوا نیز از درون لوله مربوط به آن شستی عبور می‌کند.

ارگ معمولاً پنج ردیف شستی یا کلید و جایگاهی برای پدال‌های متعدد دارد. گاهی نوازنده ارگ این پدال‌ها را با پاهای خود و با استادی هرچه تمام تر می‌نوازد. برخلاف پیانو، شدت فشردن شستی‌ها تغییری در شدت صدای تولید شده ایجاد نمی‌کند، اما نوازنده ارگ به وسیله اهرم‌های قطع و وصل که خود آن‌ها را تنظیم می‌کند و همچنین ابزاری که آن را کلیدهای قطع صدا می‌نامند، با قطع و وصل جریان هوا درجه صدا را تغییر می‌دهد. سایر حالت‌ها هنگامی تأثیر می‌گذارند که نوازنده به صفحه کلید دیگری رجوع کند و یا پدال‌ها را به کار گیرد. بسیاری از ارگ‌ها دارای پدال هارمونیوم نیز هستند که به آن‌ها فرصت می‌دهد تا سطح صدا را به تدریج کم یا زیاد کنند.

پیکر این ساز بسیار بزرگ و صدای آن بسیار حجیم و پر طنین است رنگ‌های درخشان ارگ‌های بادی که در مراسم مذهبی کلیساها اجرا می‌شود، فضای زیبایی به این مراسم می‌بخشد. آهنگسازان بزرگی برای این ساز آهنگسازی کرده‌اند که مشهورترین آن‌ها باخ می‌باشد.

جیمی اسمیت با نواختن ارگ برقی هموند در دهه ۱۹۵۰ این ساز را وارد دنیای موسیقی جاز کرد.

پیدایش ارگ

پانویس


↑ تلفظ فارسی فعلی این لغت از Orgue معادل فرانسوی آن گرفته شده. در حالی که تلفظ قدیمی‌تر آن (ارغنون) معرب کلمه اصلی یونانی بوده.


  • arash farhang

پیانو یکی از سازهای صفحه‌کلیددار و مشهورترین آن‌ها است. صدای پیانو در اثر برخورد چکش‌هایی با سیم‌های فلزی آن در داخل جعبه چوبی تولید می‌شود. این چکش‌ها در اثر فشرده‌شدن کلیدها (کلاویه‌ها) به حرکت در می‌آیند. سیم‌های پیانو به صفحه‌ای موسوم به «صفحهٔ صدا» متصل شده‌اند که نقش تقویت‌کنندهٔ صدای آن‌ها را دارد.


پیانو به عنوان مادر سازها و کامل‌ترین ساز نیز شناخته می‌شود؛ علت نسبت دادن این لقب‌ها به این ساز آن است که پیانو قادر است محدودهٔ بسیار گسترده‌ای از اصوات را تولید کند در حالی که سایر سازهای اصیل موسیقی تنها بخشی از این محدودهٔ صدا را تولید می‌کنند. پیانو در شکل فعلی‌اش به طور معمول هفت اکتاو دارد و قادر به تولید فرکانس‌هایی از حدود ۲۰ تا ۵۰۰۰ هرتز می‌باشد، در حالی که در مقام مقایسه ساز ویولن تنها قادر به تولید کمتر از چهار اکتاو و بهترین خواننده‌ها تنها قادر به خواندن کمتر از سه اکتاو صدا هستند.


تاریخچه


پیانو به شکل مدرن را بارتولومئو کریستافوری در سال ۱۷۰۹ میلادی در شهر پادووای ایتالیا اختراع کرد.[۲][۳] قبل از اختراع پیانو از سازی قدیمی‌تر به نام هارپسیکورد (Harpsichord)استفاده می‌شد. تفاوت عمده و مهمی که پیانو با سازهای مشابه قبل از خودش داشت آن بود که در سازهای مشابه قبلی، شدت صدای حاصل از فشرده‌شدن یک کلاویه، مستقل از شدت ضربهٔ واردشده بر کلید، مقداری ثابت بود، اما در پیانو نوازنده قادر بود با ملایم ضربه‌زدن به کلیدها صدایی نرم‌تر ایجاد کند، یا با ضربات محکم‌تر صدایی درشت‌تر با پیانو تولید کند. همین ویژگی باعث شد که به سرعت پیانو مورد توجه آهنگسازان قرن هجدهم میلادی قرار بگیرد.



  • arash farhang


آنتونیو لوچو ویوالدی (به ایتالیایی: Antonio Lucio Vivaldi) (زاده ۴ مارس ۱۶۷۸ - درگذشته ۲۸ ژوئیه ۱۷۴۱) کشیشی ونیزی، یکی از مشهورترین آهنگسازان دوران باروک و نوازه چیره‌دست ویلون بود. او به «کشیش موقرمز» (به ایتالیایی: Il prete rosso) نیز مشهور بوده است.
جهت دریافت کلیک کنید
قطعه دریافت

دوران جوانی

آنتونیو لوچیو ویوالدی در ۴ مارس ۱۶۷۸ در ونیز پایتخت جمهوری ونیز به دنیا آمد. او به دلیل خطری که تهدید به مردنش می‌کرد توسط یک قابله و در خانه‌اش غسل تعمید داده شد که البته دلیل این خطر معین نشده‌است اما احتمالاً ضعف جسمانی کودک و یا زمین لرزه‌ای که در آن روز باعث لرزش شهر شده بود علت این غسل غیررسمی بود و غسل رسمی ویوالدی تا دو ماه پس از تولدش انجام نشد. پدرش جوانی باتیستا تا قبل از آنکه به عنوان یک ویلنیست حرفه‌ای شناخته شود، به آرایشگری می‌پرداخت. او ابتدا نواختنویلن را به پسرش آموخت و سپس همراه او در سراسر ونیز به کنسرت دادن پرداخت. جوانی باتیستا یکی از اعضای Sovvegno dei musicisti di Santa Cecilia که می‌توان گفت اتحادیه‌ای برای موسیقیدانان و آهنگسازان محسوب می‌شد، بود. رئیس این انجمن جوانی لگرنتزی maestro di cappella در بازیلیکای سن مارکو و یکی از آهنگسازان اولیه دوران باروک بود و ازاین رو احتمال دارد که آنتونیوی جوان اولین درس‌های کمپوزیسون خود را از او گرفته باشد. این احتمال می‌رود که پدر ویوالدی نیز خود یک آهنگساز بوده باشد: در ۱۶۸۸ اپرایی تحت عنوان la fedelta sfortuna توسط شخصی به نام جوانی باتیستا روسی(Giovanni Battista Rossi) نوشته شده بود و این همان نامی است که پدر ویوالدی در انجمن موسیقیدانان سنتا چچیلیا بکار می‌برد (او به دلیل رنگ قرمز موهایش که یکی از مشخصه‌های این خانواده بود از کلمه rosso (قرمز) استفاده می‌کرد).

ویوالدی از یک بیماری که او آن را تنگی نفس می‌نامید رنج می‌برد (نوعی آسم) هرچند که این مشکل او را از ویلون نواختن و آهنگسازی بازنداشت. ویوالدی در ۱۵ سالگی(۱۶۹۳) شروع به یادگیری درس‌های کشیشی کرد. در ۱۷۰۳، در ۲۵ سالگی به طور رسمی به جامه کشیشان درآمد و از چندی پس از آن به «کشیش قرمز» نامی که احتمالاً به دلیل رنگ موهایش به او اطلاق می‌شد، مشهور شد.

مدت کوتاهی بعد، در ۱۷۰۴ او به دلیل وضع نامناسب سلامتی اش از شرکت در جشن مَس مقدس انصراف داد و در اواخر سال ۱۷۰۶ از مقام کشیشی استعفا داد.

در پرورشگاه اوسپداله دلا پیتا

ویوالدی در ۱ دسامبر ۱۷۰۳ به سمت استادی ویلن پرورشگاهی در ونیز که Ospedale della pietà نام داشت، برگزیده شد. هدف این مؤسسه دادن سرپناه و تعلیم و تربیت به کودکان یتیم و بی سرپرست بود. پسران در این یتیم خانه پیشه‌ای را می‌آموختند و در ۱۵ سالگی مجبور به ترک آنجا بودند. دختران تحت آموزش‌های موسیقایی قرار می‌گرفتند که مستعدترین آن‌ها به عضویت ارکسترو گروه کر مشهور این پرورشگاه درمی‌آمدند.

ویوالدی بسیاری از کنسرتوها، کانتات‌ها و قطعات مذهبی خود را برای کودکان این پرورشگاه تصنیف کرده‌است. او در ۱۷۰۱ علاوه بر آموزش ویلن وظیفه آموختن ویولا آلینگلزه را نیز عهده‌دار شد.

روابط ویوالدی با هیئت مدیره اوسپداله اغلب تیره و تار بود. این هیئت مدیره وظیفه داشت هر سال یک رای‌گیری جهت مشخص شدن باقی‌ماندن یا نماندن یک معلم در سمت خود، برگزار می‌کرد. به ندرت اتفاق می‌افتاد که هیئت مدیره به طور متفق‌القول رای مثبت به ویوالدی بدهد که سرانجام او در ۱۷۰۹شغل خود را به خاطر ۷ رای مخالف در برابر ۶ رای موافق از دست داد. اما پس از یک سال او از طرف اوسپداله دوباره فراخوانده شد؛ قطعاً هیئت مدیره اوسپداله در این مدت به ارزش ویوالدی پی برده بود. او در ۱۷۱۳ مسئول فعالیت‌های موسیقایی مؤسسه شد.

در خلال این سال‌ها بود که ویوالدی بسیاری از قطعات خود را که شامل بسیاری از اپراها و کنسرتوهای او می‌شود، نوشت. در ۱۷۰۵ اولین مجموعه کارهایش را منتشر ساخت: اپوس ۱ او که متشکل است از ۱۲ سونات برای ۲ ویلن و باسو کونتینوئو. در ۱۷۰۹ مجموعه دوم او (اپوس ۲) که ۱۲ سونات برای ویلن و باسو کونتینوئو بود منتشر گشت. مجموعه ۱۲ کنسرتو برای یک، دو و چهار ویلن و زهی‌هایش (اپوس ۳) را که با نام لسترو آرمونیکو (l'Estro Armonico) در آمستردام در ۱۷۱۱ انتشار داد، موفقیتی در کل اروپا برای او محسوب می‌شد و در ۱۷۱۴ بود که کلکسیون کنسرتوهای ویلن سولو و زهی‌ها (اپوس ۴) که لا استراواگانتزا (La Stravaganza) نام داشت، چاپ شد.

ویوالدی در فوریه ۱۷۱۱ همراه با پدرش به برشا، جایی که مجموعهاستابات ماتر او اجرا شد، عزیمت کرد. به نظر می‌رسد که این قطعه با عجله نوشته شده باشد: بخش زهی قطعه ساده‌است، موسیقی سه بخش اول در سه بخش بعدی تکرار شده است؛ با این حال این اثر از محتوای موسیقایی خوبی برخوردار بوده و از اولین شاهکارهای ویوالدی محسوب می‌شود.

او در ۱۷۱۸ شروع به مسافرت کرد. با وجود مسافرت‌های متعدد ویوالدی، پیتا از وی درخواست کرد که هر ماه دو کنسرتو برای ارکستر پرورشگاه بسازد و با آن‌ها تمرین کند. اسناد پیتا نشان می‌دهد که بین سال‌های ۱۷۲۳ تا ۱۷۲۹، وی ۱۴۰ کنسرتو تصنیف نموده‌است.

مدیریت اپرا

اپرا در ونیز در اوایل قرن هجدهم عام‌ترین نوع موسیقی و سودآورترین آن‌ها برای آهنگسازان بود. در این شهر سالن‌های اپرای زیادی برای نمایش عمومی وجود داشت. ویوالدی فعالیت خود را در زمینه اپرا اینگونه شروع کرد: اپرای نخست او با عنوان ottone in villa در ونیز اجرا نشد بلکه در ۱۷۱۳ در ویچنتزا به نمایش گذاشته شد. در آن سال ویوالدی به ونیز رفت و مدیر اپرای تئاتر سنت آنجلو شد یعنی همان جایی که اپرای Orlando finto pazzo خود را به اجرا گذاشت؛ هرچند که این اپرا مورد استقبال عمومی قرار نگرفت تا آنجا که ویوالدی مجبور شد پس از دو هفته اجرای آن را متوقف کند و به جای آن، یکی دیگر از اپراهایش را که در گذشته اجرا شده بود به نمایش بگذارد. او در۱۷۱۵ Nerone fatto Cesare (که هم اکنون گم شده‌است) را عرضه کرد. موسیقی آن را هفت آهنگساز تنظیم کرده بودند که ویوالدی با تصنیف یازده آریا این گروه را رهبری می‌کرد؛ در آن زمان این اپرا موفقیت زیادی را برای او به همراه آورد. ویوالدی در فصل بعدی تصمیم گرفت اپرای Arsilida regina di ponto را که به طور کامل خودش نوشته بود را اجرا کند.

  • arash farhang


لودویگ فان بتهوون یا لودویگ فان بیتهوفِن (به آلمانی: Ludwig van Beethoven) (غسل تعمید در ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰[۱][ت۱] – درگذشتهٔ ۲۶ مارس ۱۸۲۷) یکی از موسیقی‌دانان برجستهٔ آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دورهٔرمانتیسیسم بود. بتهوون، به‌عنوان موسیقی‌دان تاریخ، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازهٔ او موسیقی‌دانان، آهنگ‌سازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده است، در ۳۰ سالگی ۱۶ سونات و ۱۳ واریاسیون نوشته بود ولی به این دو فُرمِ موسیقی، با شهامت بسیار یک فُرم سوم اضافه کرد، با تهور بسیار فُرم اسکرتسو را ابداع و جایگزین منوئهٔ قدیم کرد، آثار بتهوون که در زمانی کوتاه به فاصله نه سال از ۱۸۰۳ تا ۱۸۱۱ بوجود آمده است از لحاظ عظمت و ژرفا فراتر از آثار هر هنرمند دیگری در جهان است که هرگز نتوانسته‌اند در زمانی به این کوتاهی، آثاری به این عظمت بیافرینند، در میان آثار شناخته شدهٔ وی می‌توان از سمفونی سوم،سمفونی پنجم، سمفونی نهم، سونات پیانوی پاتتیک، سونات مهتاب، و سونات پیانوی هامرکلاویِر، اپرای فیدِلیو و میسا سولِمنیس نام برد، بتهوون برای هر سمفونی سالها وقت صرف می‌کرد، سمفونی نهم او به تنهایی تا زمان تکمیل شدن ۱۰ سال وقت گرفت، برای همین است که حدود چهل سمفونی از موتسارت و فقط نه سمفونی از بتهوون مانده.


بتهوون در شهر بنِ آلمان متولّد شد. پدرش، یوهان وان بتهوون، اهلهلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تباراسلاو داشت. این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهارتن از آنان در کودکی درگذشتند. آنان که باقی ماندند عبارت بودند از سه برادر به نام‌های لودویگ، کاسپار کارل (۱۷۷۴–۱۸۱۵) و نیکولاوس یوهان (۱۷۷۶–۱۸۴۸).


اولین معلّم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یکی از موسیقی‌دانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی می‌کرد بتهوون را به‌زورِ کتک، به‌عنوان کودکی اعجوبه همانند موتسارت به نمایش بگذارد. هرچند استعداد بتهوون به‌زودی بر همگان آشکار شد. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش کریستین گوت‌لوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالیِ شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد) قرار گرفت. بتهوون در ۱۷سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت، مسئولیّت دو برادر کوچک‌ترش را بر عهده داشت.


بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش یوزف هایدن قرار گرفت؛ ولی هایدنِ پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشتس‌برگرمعرّفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به‌صورت جدّی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیره‌دست پیانو و نیز کم‌کم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.


بتهوون بالاخره شیوهٔ زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او می‌کردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدّه‌ای از اشراف که به توانایی او پی برده بودند و به او می‌دادند، تأمین می‌کرد.


زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دورهٔ «آغازی»، «میانی»، و «پایانی» تقسیم می‌شود:


زندگی‌نامه


دورهٔ آغازی


در دورهٔ آغازی (۱۷۹۲–۱۸۰۲) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتسارت بود، درحالی که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دیدِ وسیع‌تری در کارهایش را کشف می‌کرد. از بعضی آثار مهم وی در دوران آغازی می‌توان سمفونی‌های شماره ۱ و ۲، ششکوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سونات‌های مشهور سونات پاتتیک و سونات مهتاب) را نام برد.


دورهٔ میانی


دوران میانی (۱۸۰۳–۱۸۱۶) مدتی پس از بحران روحی بتهوون که به خاطر ناشنوایی در او ایجاد شده بود، شروع شد. برخی بر این باورند که ناشنوایی وی بر اثر باس زیاد سمفونی ۵ بوجود آمد. این در حالی است که مطالعات اخیر پزشکی نشان می‌دهند ناشنوایی وی بر اثر وجود سرب در پیانوی شخصی اش بوده است. آثار بسیار برجسته‌ای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است، در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود.

در این هنگام بتهوون، از لحاظ تمپو، چالاکی انگشتان و قدرت، توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیونراه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آنها را از لطافت و احساسات زنانه به اراده و جسارت مردانه سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یکاسکرتسو سرشار از نت‌های شاد می‌آورد که گویی به چهرهٔ تقدیر می‌خندید.

تقریباً همهٔ آثار این دوره به صورت کلاسیک درآمده و طی نسل‌ها، پی‌درپی در رپرتوارهای ارکستری جلوه کرده‌است.[۲]


آثار دورهٔ میانی


بتهوون سمفونی شماره ۳ (اروئیکا) را که در سال‌های ۱۸۰۳–۱۸۰۴ ساخته بود بهترین سمفونی خود به‌شمار می‌آورد. او این سمفونی را به ناپلئون هدیه کرد ولی بعداً در زمان جنگ فرانسه و پروس آن را پس گرفت و تقدیم‌نامچه را پاره کرد. شش سمفونی (شماره‌های ۳ تا۸)، سه کنسرتوی پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵)، و تنها کنسرتوی ویولون، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سونات‌های والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای او «فیدِلیو» از آثار مهم این دوره‌اند.


دورهٔ پایانی


دورهٔ پایانی فعالیت‌های بتهوون از سال ۱۸۱۶ میلادی به بعد است. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایش هستند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و به تمامی معنی بیانگر سیمای شخصیِ خود او توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختار شکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به‌طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیِز مینور دارای ۷ موومان است. همچنین، بتهوون در آخرین موومان سمفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرد). از آثار برجسته این دوره می‌توان: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کوارتت‌های زهی (۱۲–۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰–۳۲)را نام برد. او در این زمان شنوایی خود را به‌طور کامل از دست داده بود.


با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنریِ بتهوون، همچنین موفّقیت وی در قابل درک بودن برای دامنهٔ وسیعی از شنوندگان، هانس کلر، موسیقی‌دان و نویسندهٔ انگلیسیِ اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند: «برترین ذهن در کلّ بشریت».


مرگ


بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود. زمانی درد شکم شروع به آزار دادنش کرد. اما، علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که ناکامی در یک سری روابط عشقی از جملهٔ آن‌ها بود. در سال ۱۸۲۶ وضعیت سلامت وی به شدت وخیم شده بود، تا اینکه یک سال بعد، در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور می‌شد مرگش به‌دلیل بیماری کبد بوده باشد، اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای بتهوون، که پس از مرگش باقی‌مانده، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ وی بوده است (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب ماهی‌های رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب، که برای شیرین کردن شراب استفاده می‌شود، بوده است. بعید است ناشنوایی او به خاطر مسمومیت از سرب بوده باشد. برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که اختلال در پادتن سیستم دفاعیِ بدن و دچار شدن به بیماری لوپوس منتشر عامل آن بوده است.


  • arash farhang